درباره وبلاگ

منتظران ظهور
نويسندگان


Alternative content


--->
دیار غربت
یامهدی
دو شنبه 29 دی 1393برچسب:منتظر, انتظار, مهدی, :: 16:57 ::  نويسنده : sajad       

 

 

شب تار من خدایا زچه رو سحر ندارد

مگر این عزیز زهرا ز دلم خبر ندارد

تو به من مگر نگفتی , غم دل به او بگویم

غم دل بگفتم اما به من او نظر ندارد

همه دم زنم صدایش شنوم مگر نوایش

چه کنم که آه سردم به دلش اثر ندارد

تو بگو کجا روم من که جمال او ببینم

که دلم به جز جمالش هوس دگر ندارد

تو بده نشانم او را که جز او دگر نبینم

که ندیده هر که او را به یقین بصر ندارد

ز ظهور او سئوالی بنمودم از یکی گفت

که ز وقت رجعت او خبری بشر ندارد

به کجایی ای عزیزم نگری به حال و دردم

که فراق و دوری تو به جز از ضرر ندارد

تو برای شیعه هستی چو پدر به امر یزدان

تو بیا که شیعه جز تو پدری دگرندارد

نه فقط منم که هجرت زده آتشی به جانم

به حسین(ع) نما عنایت که کسی به بر ندارد

تو به کربلا نبودی به حسین کمک نمایی

ز وفابرس به دادش که کسی به سر ندارد

به کنر نعش اکبر بنشست حسین (ع) و گفتا

که خبر دهد به لیلا که دگر پسر ندارد

به مصائب حسینی به جهان کسی چو (کردی)

از میان سینه سوزان سخنش اثر ندارد



دو شنبه 29 دی 1393برچسب:, :: 16:8 ::  نويسنده : sajad       

ای مصلح بزرگ جهان!

امروز که؛ ابرهای سیاه ظلم وفساد آسمان جهان را

پوشانده،قدرتهای اهریمنی جهان خواره پنجه های

خود را درگلوی مردم رنجدیده دنیا فرو برده،همه

معیارها جز معیارمادی و ماده پرستی از میزان سنجش

افکار مردم پنهان گردیده،امواج تبلیغاتی نیرومند

طاغوت های شرق وغرب برای تامین منافع نامشروع

خود هر حقی را باطل و هر باطلی را حق جلوه داده.......

......و امروز که؛ تازیانه نامهربان های، تنگ نظری ها،

جدایی ها، تبعیض ها وستم ها پشت خلق مستضعف

جهان را مجروح ساخته.......

چشم های پر امید منتظرمان به تو و به

انقلاب و حکومت جهانی ات دوخته شده.....

از خدایت این توفیق را برای بخواه که خود را

آنچنان بسازیم که....

از نظر وسعت فکر واندیشه ، از نضر مبارزه و

جهاد، از نظر قدرت اصلاح همه جانبه جهان.....

شایستگی شرکت در نهضت عظیم انقلابی تو را

داشته باشیم!

به امید آن روز که زیادهم دور نیست.



جمعه 26 دی 1393برچسب:غربت, امام زمان, دلواپسی, :: 16:35 ::  نويسنده : sajad       
مهدی جان...........
آلودگی دل هایمان از مرز هشدار گذشته
ونفسهایمان به شماره افتاده....
سالهاست زندگیمان تعطیل رسمی است...
هوای باریدن نداری؟
مولا جان........

جهت تعجیل درفرج عشقمان لطفاً گناه نکنیم


جمعه 26 دی 1393برچسب:غربت, امام زمان, :: 16:26 ::  نويسنده : sajad       

یه عمر دعا میکردم آقا رو ببینم...

فردای شب قدر بود...

انگار دعاهایم بعد از چهل سال مستجاب شده بود...

مردی در خانه را میزد...

از پشت پنجره نگاه کردم...

آره مولام بود...

نگاهی به در و دیوار خونم کردم...

سریع رفتم تابلو ها و عکس های ناجور رو برداشتم...

وسایل ناجور رو جمع کردم و یه جا قایم کردم...

ای وای سی دی های ناجور رو سریع شکستم و ریختم دور...

دستگاه ماهواره رو هم قایم کردم...

گوشی موبایلم هم خاموش کردم که یه وقت...

یه نگاه دیگه به خونه کردم...

فکر می کردم دیگه خونه آمادس...

رفتم که در رو باز کنم و امام زمان خودم رو ببینم و دعوتشون کنم به خونمون...

در رو که باز کردم دیدم آقا آخرین خونه کوچه رو هم در زده بود و نا امید از کوچه رفت...

آره...

همه مثل من داشتن خونه رو آماده میکردن...

*هیچکس آماده دیدار آقا نبود...*

و باز آقا مثل همیشه غریب ماند...

و ما دعا میکنیم که آقا بیاید و همه کار می کنیم که نیاید...

***

فرض کن حضرت مهدی(عج)به توظاهرگردد:

ظاهرت هست چنانیکه خجالت نکشی؟

باطنت هست پسندیده ی صاحب نظری؟

خانه ات لایق اوهست که مهمان گردد؟

لقمه ات درخور اوهست که نزدش ببری؟

پول بی شبهه و سالم زهمه داراییت؟

داری آن قدرکه یک هدیه برایش بخری؟

حاضری گوشی همراه تو را چک بکند؟

باچنین شرط که درحافظه دستی نبری!؟

واقفی بر عمل خویش تو بیش از دگران؟

می توان گفت تو را شیعه ی اثنا عشری؟؟



جمعه 26 دی 1393برچسب:رهبری, امام زمان, :: 16:21 ::  نويسنده : sajad       
دل را ز بی خودی سر از خود رمیدن است
جان را هوای از قفس تن پریدن است


از بیم مرگ نیست که سرداده ام فغان
بانگ جرس زشوق به منزل رسیدن است


دستم نمی رسد که دل از سینه برکنم
باری علاج شکر گریبان دریدن است


شامم سیه تر است ز گیسوی سرکشت
خورشید من برآی که وقت دمیدن است


سوی تو ای خلاصه گلزار زندگی
مرغ نگه در آرزوی پرکشیدن است


بگرفته آب و رنگ زفیض حضور تو
هرگل دراین چمن که سزاوار دیدن است


با اهل درد شرح غم خود نمی کنم
تقدیر قصه دل من ناشنیدن است


آن را که لب به جام هوس گشت آشنا
روزی (امین) سزا لب حسرت گزیدن است


جمعه 26 دی 1393برچسب:غربت, امام زمان, :: 16:14 ::  نويسنده : sajad       

عاشقی دردسری بود نمیدانستیم

حاصلش خون جگری بود نمیدانستیم

پرگرفتیم ولی باز به دام افتادیم

شرط ، بی بال و پری بود نمیدانستیم

آسمان از تو خبر داشت ولی ما از تو

سهممان بی خبری بود نمیدانستیم

آب و جاروی در خانه ما شاهد بود

از تو بر ما گذری بود نمیدانستیم

اینهمه چشم به راهی نگرانم کرده

عاشقی دردسری بود نمیدانستیم

تا ظهورت چقدر فاصله داریم آقا

آه از جمعه ی بی تو گله داریم آقا

رفته بودی که بیایی چقدر طول کشید

عرض کردیم که نبودی سحر طول کشید

ما برای خودمان اینهمه گفتیم بیا

نذر کردیم به پای تو بیافتیم بیا

ما برای خودمان اینهمه گفتیم بیا؟

نذر کردیم به پای تو بیفتیم بیا

تو طبیب دل غمدیده ی مایی آقا

ما که مردیم بیا پس تو کجایی آقا

مگر اینکه تو بیایی و حیاتم بدهی

مگر اینکه تو از این وضع نجاتم بدهی

از به خود آمدن این قافله را گم کردیم

وای بر ما پسر فاطمه را گم کردیم

دست برداری از این غیبت طولانی اگر

من به پای تو بریزم طلبی جامی دگر

از تو دنبال تو بودن نکند سهم من است؟

فقط از هجر سرودن نکند سهم من است؟

من شب جمعه قرار تو دلم میخواهد

صبح فرداش کنار تو دلم میخواهد

بخدا منتظر آمدنت میمانیم

پای این عشق اویس قرنت میمانیم

تو دلت بیشتر از ما تب هجران دارد

سحر وصل همیشه شب هجران دارد

تا به اندازه ی شمعی که ز سر میسوزد

پر پروانه به امید سحر میسوزد

خیر از جمعه ندیدیم به ولعصر قسم

بی تو ما طعنه شنیدیم به ولعصر قسم

 


جمعه 26 دی 1393برچسب:, :: 16:10 ::  نويسنده : sajad       

الا که راز خدایی، خدا کند که بیایی
تو نور غیب نمایی، خدا کند که بیایی
شب فراق تو جانا خدا کند به سرآید
سرآید و تو برآیی، خدا کند که بیایی
دمی که بی تو سر آید خدا کند که نیاید
الا که هستی مایی، خدا کند که بیایی
فسرده غنچه گلها فتاده عقده به دلها
تو دست عقده گشایی، خدا کند که بیایی
ز چهره پرده بر افکن به ظلم شعله در افکن
تو دست عدل خدایی، خدا کند که بیایی
نظام هر دو جهانی امام عصر و زمانی
یگانه راهنمایی، خدا کند که بیایی
تو مشعری عرفاتی، تو زمزمی تو فراتی
تو رمز آب بقایی، خدا کند که بیایی
دل مدینه شکسته حرم به راه نشسته
تو مروه ای تو صفایی، خدا کند که بیایی
به سینه ها تو سروری به دیده ها همه نوری
به دردها تو دوایی، خدا کند که بیایی
ترا به حضرت زهرا، بیا ز غیبت کبری
دگر بس است جدایی، خدا کند که بیایی



جمعه 26 دی 1393برچسب:غربت, :: 16:0 ::  نويسنده : sajad       
گفتم که از فراغت عمريست بي قرارم
گفت از فـــراق ياران من نيز بي قرارم
گفتم به جز شما من فرياد رس ندارم
گفتا به غير شيعه من نيز کس ندارم
گفتم که ياوررانت مظلوم هر ديــارند
گفتا مرا ببينند مظلــــــــــوم روزگارم
گفتم که شيعيانت در رنـج و در عذابند
گفتا به حال ايشان هر لحظه اشکبارم
گفتم که شيعيانت جمعند به ياري تو
گفتا که من شب و روز در انتظار يارم
گفتم به شــــيعيانت آيا پيـــــام داري
گفتا که گفته ام من هر دم در انتظارم
گفتم که اي امامم از ما چرا نهانــــــي
گفتا به چشم محرم همواره آشکارم
گفتم به چشم انوار آيا که پا گـــذاري
گفتا که شستشو ده شايدکه پا گذارم